محل تبلیغات شما

بسم الله

از شرکتها می نویسم و به تو فکر می کنم. به تو که نگران فشار بالا و پایین من هستی. سر بر میاوری از کارهایم. از دغدغه هایم. 

پانزده رمضان سه سال پیش، تولدم که بچه ها برایم سورپرایزی گرفته بودند، میان منگنه زدن پک ها وقتی که اذان می گفتند، یک حاجت خواستم. هدیه تولد. چیزی مثل عشق میان مبارزه چقدر ثانیه های خوب داشته ام باتو. چقدر جای خوبی در زندگی من بودی. حالا مدام در دلم سوره گذشتن را تفسیر می کنم. بگذر از دلت بخاطر عقلت. در بیاور پایت را از این گل. عقلت عقلت عقلت. ضحاک نگون بخت کربلا. دیشب که از معیار گذشتهات برای انتخاب همسر حرف میزدی، غم دنیا ریخت در دلم . راهی نیست نرگس راهی نیست. ما بر سر یک دو راهی هستیم. متاسفانه عقلت درست می گفته یک عمر. 

راه برای تعامل با همه آدمها باز است. منهای موارد کمی. و چقدر نگونبختم که انگار این موارد کم نصیب من شده اند. به مرضیه گفتم برای تو نگرانم. دلشوره دارم از فردای تو. گفت دعاهای خیر بکنم برایت. بعد از من چه بلایی سرت خواهد آمد؟ چه کسی نگاهت را می فهمد؟ چه کسی برای خندیدنت جهان را به آب و آتش می کشد؟ چه کسی انقدر حوصله دراد تا سکوت کنی میان حرف هایت؟ نکند کسی دلت را بشکند؟ نکند کسی حرمتت را نگه ندارد؟ تا کجا مجبوری از خودت فرار کنی؟ تا کجا مجبوری پیش کسانی که از جان برایت عزیزترند از خودت چیزهایی را پنهان کنی؟ بخشی از جانم را تا ابد پیش تو می گذارم. مثل کسی که می خواست تا ابد کنار تو باشد و به تو کمک کند و نشد.

و چقدر همه چیز زیبا بود و  هنوز هم زیباست. چقدر.


مشخصات

تبلیغات

محل تبلیغات شما

آخرین ارسال ها

محل تبلیغات شما محل تبلیغات شما

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها